عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



سخت است یکرنگ ماندن در دنیایی که....... مردمش برای پر رنگ شدن حاضرند هزار رنگ باشند!!! فقط کسانی که دارای پاکترین سرشت هستند یک رنگ و پر رنگ می مانند!!!

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان پاکترین سرشت و آدرس justmahsa.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

Alternative content


كد كج شدن تصاوير

كد موزيك براي وبلاگ


<-PollName->

<-PollItems->

آمار مطالب

:: کل مطالب : 93
:: کل نظرات : 160

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 4

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 9
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 29
:: بازدید ماه : 789
:: بازدید سال : 2883
:: بازدید کلی : 363610

RSS

Powered By
loxblog.Com

پاکترین سرشت مخصوص کسانی است که قلبشان خالی ازکینه!زبانشان خالی از کنایه!چشمشان خالی از گناست!

فقط یه نفر تو ایران بود !
شنبه 4 آبان 1392 ساعت 10:10 | بازدید : 901 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

فقط یه نفر تو ایران بود

که میتونست منو دیوونم کنه

ولی خسته از گیرام بود

اون پایه ی بد قلقیام بود

فقط یه نفر تو ایران بود

که میتونست منو آروم کنه

وقتی حالم خراب بود

نفس ندارم

خدا هوام کو؟

پایه ی بچه بازیام کو ؟

بگو به چی

به چی

به چی فروختی ؟

این قلب منو که همش برات میسوخت

این دل منو چه آسون زدی شکوندی

میدونی هیچ کدوم از این حرفا دروغ نیست

از بدیام میگی

باشه هر چی میخوای بگو

ولی

خوبیم داشتم

نداشتم ؟

تو بدترین حالت ها هم

میدونی که واسه تو من

چیزی کم نداشتم

پس نباید اینطوری بگی

چون میدونی این دل میمیره بری

حالا طوری که نیست

عاشقتم

اینو بدون

عشقت که عشق

شوخی که نیست

ساسی مانکن



:: موضوعات مرتبط: شعر , فقط یه نفر تو ایران بود ! , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
هر روز پاییزه !
پنج شنبه 28 شهريور 1392 ساعت 18:32 | بازدید : 947 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

هم دیدنی بودی

هم خواستنی بودی

هم چیدنی بودی

هم باغچمون گل داشت

زنجیر میخواستم

دستاتو بخشیدی

از من تا اون دستات

هر دره ای پل داشت

پل بود اما ریخت

گل بود اما مرد

عمر منم قد عشقت تحمل داشت

هر روز پاییزه

هر هفته پاییزه

هر ماه پاییزه

هر سال پاییزه

دلخونم از چشمات

ماه پس ابرم

من کاسه ی صبرم

این کاسه لبریزه

آروم نمیگیرم

از دست زنجیرم

بی عشق میمیرم

من روز دیدارم

از دوستی پر من

از دوست دلخور من

آجر به آجر من

من پشت دیوارم

لعنت به این دیدار

لعنت به این دیوار

لعنت به این آوار

من زیر آوارم

هر روز پاییزه

هر هفته پاییزه

هر ماه پاییزه

هر سال پاییزه

محسن چاوشی



:: موضوعات مرتبط: شعر , هر روز پاییزه , ,
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
من هنوزم زنده ام
یک شنبه 27 اسفند 1391 ساعت 12:6 | بازدید : 1532 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 

کمکی نزدیک است

تا بلندای سحر

وصدای گنجشک و طلوع نوری

که بسازد روزی

دگر از زندگیم

می نوازد صبحدم عطر بهار

و نسیمی که به من می بخشد حس شادابی را

گرچه گرد و خاک و دود

در هوای تیره ی شهر کبود

بر تنم بنشسته باز

شاخ و برگم سبز سبز

استوار و پر غرور و سربلند

می خروشد نبض تند زندگی در ریشه ام

و دوباره امروز

آن خیال دیروز

به سراغم آمد

و من انگار کمی دلهره در دل دارم

نگران و مضطرب

می رسد بانگ خزان از گوشه ای

من در این اندیشه ام

که چرا در دست کودکان نا بالغ شهر

تبری سنگین است

میزنم فریاد هی

من هنوزم زنده ام

من هنوزم زنده ام

 

حمیدرضا هدایتی



:: موضوعات مرتبط: شعر , من هنوزم زنده ام , ,
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
دیدی که سخت نیست
چهار شنبه 4 بهمن 1391 ساعت 9:52 | بازدید : 1484 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 

دیدی که سخت نیست

تنها بدون من ؟


دیدی صبح می شود شب ها بدون من ؟

این نبض زندگی بی وقفه میزند

 

فرقی نمی کند با من یا بدون من

فرقی نمی کند با من یا با یکی دیگر

 

دیروز شاید سخت

امروز هم گذشت

طوری نمی شود

فردا بدون من

..................

 



:: موضوعات مرتبط: شعر , دیدی که سخت نیست , ,
|
امتیاز مطلب : 38
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
سوقات یاد
چهار شنبه 8 آذر 1391 ساعت 8:52 | بازدید : 1195 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 

آمدم خود را مگر پیدا کنم ..........

 

آمدم شاید ..........

آنچه در جان و جگر یک عمر پنهان کرده ایم ،

سر در آغوش هم آریم و به یکدیگر دهیم .

 

.......................

در رواق سرد ساکت ،

میدویدم در نگاه صد هزار آئینه ی کوچک ،

شاید ، از سیمای او ، در بازتاب جاودان اینهمه تصویر ،

مانده باشد سایه ای

هر چند نامعلوم

 

هیچ

 

...............................

 

خود نمیدانم

موجی از نفرین این بیچاره آدم بود و در چشمان کور آسمان میریخت ؟

یا که باد رهگذر ، سوقات انسان را بدرگاه خدا میبرد ؟!

 

خاک خواهی شد .

از رخ آئینه ها هم پاک خواهی شد .

چون غباری گیج ، گم ، سرگشته در افلاک خواهی شد .

فریدون مشیری



:: موضوعات مرتبط: شعر , سوقات یاد , ,
|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه !
چهار شنبه 10 آبان 1391 ساعت 21:8 | بازدید : 1343 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 

حاجی رجب از مکه چو برگشت به میهن

آورد دو صد گونه ره آورد به خانه

اشیای گرانقیمت و اجناس نفیسی

کز حسن و ظرافت همه را بود نشانه

از رادیو و ساعت و یخچال و فریزر

تا ادکلن و حوله و آیینه و شانه

از پرده ی ابریشم و روتختی و مخمل

تا جامه ی مردانه و ملبوس زنانه

در جعبه ی محکم همه را بسته و چیده

تا لطمه نبیند ز آفات زمانه

دیدم که بر آن جعبه نوشته است ظریفی :

( مقصود تویی ، کعبه و بتخانه بهانه ! )

 

ابولقاسم حالت       



:: موضوعات مرتبط: شعر , مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه ! , ,
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
آدمیت
سه شنبه 20 شهريور 1391 ساعت 23:57 | بازدید : 1156 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 

از همان روزی که دست حضرت قابیل

گشت آلوده به خون حضرت هابیل

از همان روزی که فرزندان آدم

زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید

آدمیت مرده بود

گرچه آدم زنده بود


***

از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند

از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند

آدمیت مرده بود

بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب

گشت و گشت

قرنها از مرگ آدم هم گذشت

ای دریغا آدمیت برنگشت



                                                                                                                                  (فریدون مشیری)

 



:: موضوعات مرتبط: شعر , آدمیت , ,
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
من و بارون
چهار شنبه 11 مرداد 1391 ساعت 23:8 | بازدید : 1172 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 

سراغی از ما نگیری

     نپرسی که چه حالیم

     عیبی نداره میدونم باعث این جداییم

     رفتم شاید که رفتنم فکرتو کمتر بکنه

     نبودنم کنار تو حالتو بهتر بکنه

     لج کردم با خودم آخه

     حست به من عالی نبود

     احساس من فرق داشت با تو

     دوست داشتن خالی نبود

بازم دلم گرفته

     تو این نم نم بارون

     چشام خیره به نور چراغ تو خیابون

     خاطرات گذشته

     منو میکشه آرون

     چه حالی دارم امشب به یاد تو زیر بارون

باختن تو این بازی واسم

     از غم و ذلت شده بود

    سخت شده بود تحملش

    عشقت به من کم شده بود

    رفتم ولی قلبم هنوز

    هواتو داره شب و روز

    من هنوزم عاشقتم

    به دل میگم بساز بسوز

بازم دلم گرفته

     تو این نم نم بارون

     چشام خیره به نور چراغ تو خیابون

     خاطرات گذشته

     منو میکشه آسون

      چه حالی داریم امشب به یاد تو منو بارون

 

رضا صادقی ، بابک جهان بخش

 

 



:: موضوعات مرتبط: شعر , من و بارون , ,
|
امتیاز مطلب : 42
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
بدرود
پنج شنبه 29 فروردين 1391 ساعت 22:58 | بازدید : 1005 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

پشت خرمن های گندم

لای بازوهای بید

آفتاب گرم کم کم رو نهفت

بر سر گیسوی گندم زارها

بر فراز سینه ی پر بار دشت

بوسه ی بدرود تابستان شکفت

از تو بود ای چشمه ی جوشان تابستان گرم

گر به هر سو خوشه ها جوشید و خرمن ها رسید

از تو بود از گرمی آغوش تو

هر گلی خندید و هر برگی دمید

این همه شهد و شکر از سینه ی پر شور توست

در دل ذرات هستی نور توست

مستی ما از طلائی خوشه ی انگور توست

راستی را بوسه ی تو بوسه ی بدرود بود؟

بسته شد آغوش تابستان؟

خدایا

زود بود!

(فریدون مشیری)



:: موضوعات مرتبط: شعر , بدرود , ,
|
امتیاز مطلب : 32
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
بهار را باور کن
شنبه 27 اسفند 1390 ساعت 1:22 | بازدید : 843 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

باز کن پنجره ها را که نسیم

روز میلاد اقاقی ها را

جشن میگیرد

و بهار

روی هر شاخه کنار هر برگ

شمع روشن کرده است

همه ی چلچله ها برگشتند

و طراوت را فریاد زدند

کوچه یک پارچه آواز شده است

و درخت گیلاس

هدیه ی جشن اقاقی ها را

گل به دامن کرده است

باز کن پنجره ها را ای دوست

هیچ یادت هست؟

که زمین را عطشی وحشی سوخت؟

برگها پژمردند؟

تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست؟

توی تاریکی شبهای بلند

سیلی سرما با تاک چه کرد؟

با سر و سینه ی گلها ی سپید

نیمه شب، باد غضبناک چه کرد؟

هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه ی باران را باور کن

و سخاوت را در چشم چمنزار ببین

و محبت را در روح نسیم

که در این کوچه ی تنگ

با همین دست تهی

روز میلاد اقاقی ها را

جشن میگیرد

خاک جان یافته است

تو چرا سنگ شدی؟

تو چرا این همه دلتنگ شدی؟

باز کن پنجره ها را ........

و بهاران را باور کن!

(فریدون مشیری)



:: موضوعات مرتبط: شعر , مناسبت , بهار را باور کن , ,
|
امتیاز مطلب : 141
|
تعداد امتیازدهندگان : 34
|
مجموع امتیاز : 34
محتاج
سه شنبه 1 اسفند 1390 ساعت 23:59 | بازدید : 1177 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 

عاششششششششششق این آهنگم!!!

 

تو از احساس من دوری

    واسم تنهایی عادت شد

    شکستی قلبم و آخر

    خیالت حالا راحت شد

ندونستی دوست دارم

    نفهمیدی تو رو میخوام

    تو تنها آرزوم بودی

    گذشتی رفتی من تنهام

ببین این چه انتظاری نیست

    نشد که تو دلت جا شم

    ولی باور بکن نازم

    که من محتاج محتاجم

     (سیاوش شمس)



:: موضوعات مرتبط: شعر , محتاج , ,
|
امتیاز مطلب : 47
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
قرار عاشقی
سه شنبه 25 بهمن 1390 ساعت 22:52 | بازدید : 928 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

چه روزایی با تو داشتم

    تو بهشت قدم میذاشتم

    همش حرف تو همین بود

    که میخوام پیش تو باشم

اما زود گذشت گذشته

    قدمای من چه سست شد

    اون بهشت که با تو داشتم

    همش از پایه خراب شد

من میخواستم که بمونم

    تو می خواستی که بری زود

    آخه دنیا رسمی داره

    نمیشه که زد زیر اون

خاطرت اگر عزیزه

    واسه اینه که میخوامت

    خاطرم واست عزیز نیست

    کاش میشد بیام تو خوابت

اون همه قول و قراری

    که گذاشتیم هر دو باهم

    چرا یاد تو نمونده

    منو زود بردی ز یادت

نمیدونم چی بگم بت

    حرف عقل یا حرف این دل

    از خدا می خوام که باشی

    تو دقایق یه عاشق!!!



:: موضوعات مرتبط: دست نوشته ها , قرار عاشقی , شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 31
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
فال
شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 12:29 | بازدید : 1033 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

سکوت تلخ این خانه

دلم سوخت به یکباره

هوای دل نفس گیر است

چه خواهم من ز می خانه

ورق های درون دست

به یاد عشق خواهم بست

امید دارم که بازم من

شوم شاه درون قلب

خوشا برگ تک بازی

درآن دم که به دست آید

خدای آسمان ها را

گواه خواهم برای فال

که گوید از دلم با او

که گوید از دلش با من

من آن عاشق کش دیروز

خود این عاشق امروزم

که معشوق خودم را در

میان فال میجویم!!!!



:: موضوعات مرتبط: دست نوشته ها , فال , شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 61
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد