من به عنوان تلوزیون ، رادیو یا ضبط ماشین ایفای نقش میکنم
هر وقت بخواد با کنترل روشنم میکنه تا صدام دربیاد
هر وقت بخواد با یک حرف ، با یک بی توجهی ، با یک پرخاش خاموشم میکنه
گاهی دلم برای حرف زدن با تو تنگ میشه
ساعت ها بی وقفه حرف میزدیم
من میگفتم تو گوش میدادی
تو میگفتی من گوش میدادم
شاید اگر مجالی بود روزها و ماه ها با هم حرف میزدیم بدون خستگی
فکر میکنم خیلی حرفه ای شدم
به محض زدن دکمه قرمز خاموش میشم
بدون هیچ حرفی ، بدون هیچ سخنی
دیگه ایراد بیانیه های روانشناسی و جامعه شناسی هم بی فایده است
روزگار اینچنین میگذرد
|
امتیاز مطلب : 398
|
تعداد امتیازدهندگان : 119
|
مجموع امتیاز : 119