عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



سخت است یکرنگ ماندن در دنیایی که....... مردمش برای پر رنگ شدن حاضرند هزار رنگ باشند!!! فقط کسانی که دارای پاکترین سرشت هستند یک رنگ و پر رنگ می مانند!!!

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان پاکترین سرشت و آدرس justmahsa.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

Alternative content


كد كج شدن تصاوير

كد موزيك براي وبلاگ


<-PollName->

<-PollItems->

آمار مطالب

:: کل مطالب : 93
:: کل نظرات : 160

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 4

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 1
:: باردید دیروز : 39
:: بازدید هفته : 232
:: بازدید ماه : 755
:: بازدید سال : 2849
:: بازدید کلی : 363576

RSS

Powered By
loxblog.Com

پاکترین سرشت مخصوص کسانی است که قلبشان خالی ازکینه!زبانشان خالی از کنایه!چشمشان خالی از گناست!

سررسید روزهای رنگی
دو شنبه 16 خرداد 1401 ساعت 20:10 | بازدید : 112 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 

سر رسید طلایی روزهای رنگی من

وعده ی بوسه های شیرین تو را

در زیر نور مهتاب می دهد

تصویر زیبای تو در خاطراتی است

که به انتظار نشسته اند



:: موضوعات مرتبط: دست نوشته ها , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
سکوت شب
پنج شنبه 20 خرداد 1400 ساعت 1:32 | بازدید : 183 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 

دلم سکوت میخواهد

موسیقی بی کلام شب در گوشم نجوا کند

ملودی نفس های تو با صدای جیرجیرک ها

راز تاریکی شب ها چیست ؟

کلید خاموشی و روشنی مان با کیست ؟

فردا صبح که بیدار شویم

تمام دیشب خواب بود

 



:: موضوعات مرتبط: دست نوشته ها , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مرگ و زندگی
یک شنبه 26 بهمن 1399 ساعت 13:16 | بازدید : 193 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 وقتی یه نفر سکته قلبی میکنه سریع زنگ میزنیم اورژانس

وقتی یه لقمه تو گلوی کسی میپره سریع یه لیوان آب براش پر میکنیم

وقتی فکر کنیم کاری باید انجام بشه سریع انجامش میدیم

...

وقت تلف نمیکنیم

 

اگر عاشق باشیم

اگر

عاشق باشیم

 

به نیازهای طرف مقابلمون توجه میکنیم

سریع

در اسرع وقت

تمام تلاشمون و میکنیم

تا با رفع نیازش خوشحال بشه

 

نیازهای طرف مقابل و دست کم نگیرید

چون باعث مرگ روح و احساسش میشه

 



:: موضوعات مرتبط: دست نوشته ها , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
خواب و بیداری
چهار شنبه 4 بهمن 1396 ساعت 10:14 | بازدید : 329 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 

 شب که تو خوابیده بودی من برق چشمات و میدیدم

 تو خواب بودی

 ولی من میدیدم که داری بهم لبخند میزنی

 باهات حرف میزدم دستم و تو مشتت میگرفتی

 یهو

 صدای خر و پفت بلند شد

 انگار که از اول خواب بودی

 چشمات برق نمیزد

 لبخند نمیزدی

 حرفام و نمیشنیدی

 انگار که شوخیت گرفته بود

 منم جدی جدی بهت گفتم دوست دارم

 و

 شوخی شوخی تو بغلت خوابم برد

 



:: موضوعات مرتبط: دست نوشته ها , خواب و بیداری , ,
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
گرانی بی اختیار عامی
شنبه 1 اسفند 1394 ساعت 11:39 | بازدید : 510 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 

بنزین را گران خواهند کرد به امید آنکه بماند باقی برای نسل های آتی

هنگامی که خودرو را به قیمت هنگفتی خرید هدفش نظاره کردنش در پارکینگ خانه نبود

با خانواده اش به سفر رفت بدون آنکه  حتی بتواند هزینه های بالای هتل های درجه 3 را  تحمل کند

و مجبور به حمل تنها 100نوع ظرف برای پخت و پز شد

برای رفع دلتنگی نمی توانست دست در دست معشوقه اش زیر باران قدم زند و هرلحظه زیر نگاه های بدبینانه مردم سر خم می کرد

دلش در خانه می گرفت و تمام شهر را به دنبال یک تفریح گاه زیرو رو کرد که پیدا نشد

برای رفتن به سرکار 2 ساعت هم که زودتر از خانه بیرون می زد هیچ وسیله عمومی از راه نمی رسید و طبق معمول دیرش میشد

...

 

بنزین را گران خواهند کرد و تنها به مردم قبولانده می شود که بنزین از نان شب هم واجب تر است 



:: موضوعات مرتبط: دست نوشته ها , گرانی بی اختیار عامی , ,
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
حق دادن ...
دو شنبه 18 اسفند 1393 ساعت 22:4 | بازدید : 598 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 

این روزها روحم درمانده شد

به هر دری که میزنم علتش را نمی توان یافت

پزشکان جوابم کرده اند

و همه به دنبال راه علاج جویای علتش در میان هزاران دلیل شدند

این روزها کار من اندیشیدن به گذشته شد

به آدم ها

به دغدغه ها

به تمام عناصری که زندگی ام را ساخت و گاه ویران کرد

این روزها با هیپنوتیزم من ساعت ها صدایم ضبط شد

و تمام پزشکان منطقه در عجبند که چگونه تا به حال اینگونه زنده مانده ام

آخر آنها به این نتیجه رسیده اند که من بدون داشتن آلزایمر 

تمام نامردی ها

تمام توهین ها

تمام دل شکستن ها

تما دروغ ها

و تمام بدی ها را با خود به این سو و آن سو کشیده ام

چگونه می شود؟

و من در جواب خواهم گفت : می شود

امروز که از تاب و توان افتاده ام 

از این همه حق دادن به دیگران خسته ام

 



:: موضوعات مرتبط: دست نوشته ها , حق دادن ... , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
چهار شنبه 1 بهمن 1393 ساعت 13:41 | بازدید : 541 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 

قدیما دروغگو کم حافظه فقط حرف میزد

این روزا 

نگاه ها

بوسه ها

در آغوش کشیدنا

...

همه بوی دروغ میده

این روزا هیچ کس هیچ چیز یادش نمیاد



:: موضوعات مرتبط: دست نوشته ها , دروغگو کم حافظه , ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
جهان هزارم ...
جمعه 21 شهريور 1393 ساعت 21:33 | بازدید : 723 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )


 در جهانی زیسته ام که اسمش را سوم گذاشته اند

 

آنگاه که همه روزه از چندین نفر بر سر کار داشتن سوادشان را جویا شدم؟؟؟

آن لحظه که برای جوان آینده سازش یک جمله ی ساده را دیکته کردم تا بنویسد!!!

آن زمان که خط ثروتمند شهر را ناخوانا دیدم با هزار غلط املایی...

 

من در این میان

به سوم که هیچ

من

 به هزارم بودن سرزمینم عالم شدم

 

 



:: موضوعات مرتبط: دست نوشته ها , جهان هزارم , ,
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
همه دنیایت !!!
چهار شنبه 8 مرداد 1393 ساعت 9:26 | بازدید : 889 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

           

 

                                                      \

 

از تو خواستم کنارم باشیو بگذرم از هر چه دارم

همه دنیایم

تو مرا طرد کردی

برای خاطر

همه دنیایت !!!

 

                           

 

 



:: موضوعات مرتبط: دست نوشته ها , همه دنیایت !!! , ,
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
سجاده ی عشق
چهار شنبه 28 خرداد 1393 ساعت 19:58 | بازدید : 953 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 

نامت را هر شب

40 بار

بر سر قنوت نماز شب هایم به زبان آوردم

خدایت ناکرده

بعد از 1000 سال

ازکم شدن گناهانت در پیشگاه باری تعالی تعجب نکن

میگویند:

خوبی ها و بدی ها را برایت به تصویر خواهند کشید

آنچه خواهی دید

تصویر من است

بر سر

سجاده ی عشق !!!



:: موضوعات مرتبط: دست نوشته ها , ,
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
حرف دل !
دو شنبه 28 بهمن 1392 ساعت 17:17 | بازدید : 994 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 

وقتی نمیتونی دوای دردام باشی

نمک رو زخمام نشو !

 

زندگی نباتی به این نیست که فقط با دستگاه بتونی نفس بکشی

گاهی وقتا راحت نفس میکشی

بدون اینکه بخوای

به این میگن نباتی زندگی کردن !

 

من فقط دلگیرم

از کسایی که بی صدا وارد قلبم شدنو

با هیاهوی احساس خارج شدن !

 

چشم ها هم دروغ میگن

خدایا تو بگو

این روزا باور و خرج چی کنیم؟

 

دیر به دیر میام پیشت

طول میکشه زخم هایی که رو دلم میذاری خوب بشه

دلم طاقت همه ی درداتو یه جا نداره !

 



:: موضوعات مرتبط: دست نوشته ها , حرف دل , حرف دل , ,
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
خاطرات !
چهار شنبه 20 شهريور 1392 ساعت 17:57 | بازدید : 1019 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 

 

 

 نیست

اما من

هرشب

بوسه هایم را بر خاطراتش میزنم !

 



:: موضوعات مرتبط: دست نوشته ها , خاطرات , ,
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
حرف دل
شنبه 5 مرداد 1392 ساعت 19:28 | بازدید : 1080 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 

خوش به حال درخت ...

باوجود اینکه هوا آلوده تر میشه بیشتر رشد میکنه !

کاش خدا 1 فکری هم به حال آدما میکرد !

آخه من چجوری با این هوا نفس بکشم ؟!

 

برای التیام دل شکسته ام شبانه روز با صدای بلند گریه میکنم

روزها میگذرد ، صدایش بلندتر میشود

اما

انگار

این دل درست شدنی نیست !

 

با اولین دروغ وارد باتلاق سیاهی شدی

کاش اونروز جرات نگاه کردن داشتم

تا امروز از کور شدن نمی ترسیدم !!!

 

حرف تو از عاشقی بود

بگو

کدام آیین عاشقی از فریبکاری گفته بود ؟!

 

چند وقتی است واژه ی دروغ نگارنده ی خاطراتم شده

این روز ها جای خالی صداقت به وضوح روشن است !!!

 

زخم های کهنه را که هیچ

زخم های نو را کجای دل جای دهم ؟!

 

آهای آدم !

بگذار کمی زخم هایم خوب شوند ...

بعد نمک بپاش !



:: موضوعات مرتبط: دست نوشته ها , حرف دل , ,
|
امتیاز مطلب : 35
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
دنیا و آخرت من
یک شنبه 15 بهمن 1391 ساعت 9:54 | بازدید : 1509 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 

 

 

 دنیا را با تو بهشت کردم

می دانم

آخرت

جنهم است

چون تو

کنارم نیستی !

 



:: موضوعات مرتبط: دست نوشته ها , دنیا و آخرت من , ,
|
امتیاز مطلب : 53
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
راه عشق
جمعه 6 بهمن 1391 ساعت 10:23 | بازدید : 1543 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 

تو افسانه ها از عشق خونده بود . به هر طرف نگاه میکرد به هر چی گوش میسپرد عشق بود و عشق بود و عشق

دلش می خواست عاشق بشه ، معشوق بشه !

تا اینکه خدا عشقو به زندگیش آورد !

خوش حال بود ، تو پوست خودش نمیگنجید !

با خودش می گفت تو یک راه بی پایان قدم می ذاره !

عازم سفرشد !

دست تو دست ، چشم تو چشم با تمام وجود کنار مرد قدم بر می داشت !

می گفتند و می خندیدند و خود را سرتا پا عشق میدیدند !

دخترک توان زیادی نداشت از سر شیطنت و بازیگوشی ، از روی بی تجربگی با روحیه ی لطیفی که داشت گهگاه با

بهانه گیری از پا مینشست !

دلش می خواست مرد کمی کنارش بشینه ، او را در آغوش بگیره و بر قلبش که به تپش افتاده بود بوسه بزنه !

یک بار .......

دو بار .......

برای بار سوم مرد را کنار خودش ندید ! به دنبالش گشت و کمی اونطرفتر دست زنی را تو دست معشوقش دید !

اینبار مرد نایستاده بود ، خسته نشده بود و گام هاش را هر چه سریعتر برمیداشت !

دخترک بر روی دو زانو نشست و با اشک هایی که رو گونه هاش جاری شده بود لبخند زنان به آن دو نگریست و

رفتنشان را نظاره کرد ! بدون اینکه حرفی بزنه و یا ممانعتی ایجاد کنه !

زیر لب حرفی را با خودش زمزمه کرد و تا ابد به آسمون چشم دوخت !

خدا به همرات باشه عشق من ! خوش حالم که همسفر خوبی به دست آوردی ! معذرت می خوام چند صباحی

مانع حرکت و رسیدن به هدفت شدم !

تو با اون برو !

در هر لحظه خوشبختیت رو تصور می کنم و از عمق وجود خوش حال میشم !

 



:: موضوعات مرتبط: دست نوشته ها , راه عشق , ,
|
امتیاز مطلب : 44
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
خواب و خیال
یک شنبه 3 دی 1391 ساعت 9:49 | بازدید : 1534 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 

این روزا شب تا سحر

تو به خواب من میای

من همش داد می زنم

که چرا تو رو می خوام ؟

این روزا خسته شدم

بس که حرفام از تو بود

آخه من تنها تو رو

توی خواب دیدم

نه روز

این روزا فکر و خیال

امون منو برید

چشمهامو بستم ولی

آرزو کردم بری

کاش می رفتی این روزا

از خیال لعنتی

این روزا عادت شده

قسمتت با دیگری

کاش میشد خدا منو

تو خیالت بیاره

بعد بفهمی چی میگم

درد من یه عالمه

کاش سوال بی جواب

نمی ذاشتی تو برام

این روزا حسرت شده

یک کلام حرفت برام !!!

 



:: موضوعات مرتبط: دست نوشته ها , خواب و خیال , ,
|
امتیاز مطلب : 30
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
رویای باور نکردنی!
پنج شنبه 2 آذر 1391 ساعت 17:13 | بازدید : 912 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 

اولین بار تو اتوبوس دانشگاه دیدش و با همون 1 نگاه عاشقش شد . بعد از اون هر بار تو دانشگاه باهاش روبرو

می شد تمام بدنش به لرزه می افتاد .

همه ی دوستاش از عشقش به اون خبر داشتن و با هر بار دیدنش به تب و تاب می افتادن !

بعد از چند ماه سوار تاکسی دانشگاه بود که کنارش نشست ...........

باورش نمی شد ................

تا اون موقع هیچوقت از نزدیک ندیده بودش !

چون فکر میکرد اون اصلا نمیشناسش سعی خودشو میکرد که هیجانشو نشون نده !

دست و پاهاش یخ کرده بود .........

انگار که اصلا تو این دنیا نبود ..........

وقتی به خودش اومد با دست حلقه شده ی دور کمرش مواجه شد !

نفسهاش به شماره افتاده بود ........

چشمهاشو به چشمهای اون دوخت !

خواست که چیزی بگه اما اون دستشو رو لباش گذاشت بعد هم گوشی رو از دستش گرفت و شماره ی خودشو وارد

کرد و برای گوشی خودش 1 میس انداخت !

تا آخر اون روز تو حال خودش نبود ! گوشی به صدا درومد و پیامو خوند ......

چرا از اول به خودم نگفتی عاشقم شدی ؟! عشقم !!!

 



:: موضوعات مرتبط: دست نوشته ها , رویای باور نکردنی ! , ,
|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
رهگذر و جاده
دو شنبه 17 مهر 1391 ساعت 9:9 | بازدید : 986 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 

رهگذری وارد جاده ای طولانی شد

جاده پس از چندی به او انس گرفت !

چند ساعتی 1 بار از رفتن دست میکشید و جاده رو امیدوار می کرد به ماندنش !

غافل از اینکه او برای خستگی خود پیش او می نشیند و نه به خاطر دلش !

هر بار که عزم سفر کردجاده مانعی برسرراهش گذاشت تااندکی بیشتربماند و شاید از رفتن سر باز زند !

اما عابر فقط از رفتن می گفت و بس

بعد از هر بار نشستن چندین ساعت راه می رفت ! بعد از هر امید دلواپسی در وجود جاده می گذاشت !

جاده به خودش آمد !

از ماهیت خود پرسید ! از ماهیت رهگذر ؟!

و اینکه چرا هیچ کس دلش نمی خواهد برای همیشه پیش او بماند !؟

اینکه چرا رهگذر برای ماندن نمی آید !؟

دست از تلاش کشید !

رهگذر هم

رفت ...........

رفت ...........

رفت ...........

برای همیشه !!!

 



:: موضوعات مرتبط: دست نوشته ها , ,
|
امتیاز مطلب : 46
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
باور
شنبه 8 مهر 1391 ساعت 20:52 | بازدید : 1640 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 

 

نمی دانم دوستت دارم های دیروزت را باور کنم

یا بی اشتیاقی های امروزت!

 

نمی دانم دلتنگی های دیروزت را باور کنم

یا فراموش کردن امروزت!

 

نمی دانم خوبی های دیروزت را باور کنم

یا بدی های امروزت!

 

نمی  دانم ............

نمی دانم ............

 

ای کاش مرزی برای این دیروزها و امروزهایت می گذاشتی !!!

 



:: موضوعات مرتبط: دست نوشته ها , باور , ,
|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
حرف دل
جمعه 7 مهر 1391 ساعت 1:56 | بازدید : 981 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 

ای کاش کاری کنی ، حرفی بزنی و من آزرده دل را از این فکرها و کابوس ها رهایم کنی !!!

     کاش برای اطمینان خاطر بخشیدن به من گامی برداری !!!

 

جاده ها به اندازه ی کافی میون ما نیومدن ؟!

      که حالا با کارات دورترم میکنی ؟!

 

از دکتر پرسیدم : چرا دل من اینقدر زود به زود تنگش میشه !!!

                       اما دل اون بعد از 1000 سال هم به وسعت قبل باقی میمونه ؟؟؟

                      درد من چیه ؟!

                       گفت : عاشقی !!!

 

با همه کس و همه چیز به رسم تعامل تا میکنی !

     من با فاصله ها بیشتر از همیشه تقابل میکنم !

 

تمام نگرانیم از نابودی جهان

     تنها ..............

     آرزوی دیدار تو را به گور بردن بود و بس !!!

 

 



:: موضوعات مرتبط: دست نوشته ها , حرف دل , ,
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
جدال عقل و قلب
جمعه 7 مهر 1391 ساعت 1:39 | بازدید : 1573 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 

اشک در چشمانم جمع شد به حکم قلب

عقل بر چشم سد عظیمی بست

 

قلب از تنگ شدن نالید

عقل آن را از شکستن ترساند

 

عقل خواهان بودن در میان جمع

قلب به جرم عاشقی دور از همه عالم

 

عقل همه دنیا را با چشم باز دید

قلب هر کجا در این دنیا جز معشوق کسی ندید

 

عقل با نوای غم برای خود رقصید

قلب به ساز ضرب هم فقط گریست

 

عقل در تکاپوی فراموشی

قلب به مرور خاطره ها مشغول

 

عقل از خداوند صبر طلب کرد

قلب از خدا جز عشقش چیزی نخواست

 

عقل از عبرت گفت

قلب از گذشت

 

عقل نا امید از ادامه

قلب امیدوار به شروع دوباره

 

قلب بنا را به عاشقی گذاشت

عقل به عادت

 

قلب با هر تپش اسمش را نجوا کرد

عقل آن را سرزنش !!!

 



:: موضوعات مرتبط: دست نوشته ها , جدال عقل و قلب , ,
|
امتیاز مطلب : 28
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
عشق به چه قیمت ؟!
سه شنبه 4 مهر 1391 ساعت 21:45 | بازدید : 1546 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 

تو تاکسی بودم که سوار شدن و خیلی زود تو بغل هم جا گرفتن !

دست تو دست هم

چشم تو چشم هم

از خاطراتشون می گفتن ، از عشق بازی که ساعتی قبل با هم داشتن !

انگار که جز خودشون هیچ کسیو نمیدیدن ، اباعی از گفتن حرفاشون نداشتن !

فارغ از همه چیز حتی لحظه ای از هم جدا نشدن !

چند دقیقه ای یکبار دوست دخترشو از دستها و گونه هاش می بوسید ........

شادی از سرو روش می بارید !

 

دخترو می بوسید ، از روی چه احساسی ؟!

شاید عشق

اما ............

عشق بعد از هوس !؟

 

دختر اون عشق و به چه قیمت می خواست ؟!

شاید زندگی

اما ............

زندگی تو عالم رویا !؟

 

چارلی چاپلین خطاب به دخترش :

دخترکم هیچگاه هم آغوشی هایت را با عشق مقایسه نکن ! هیچ مردی در رختخواب نامهربان نیست !!!

 



:: موضوعات مرتبط: دست نوشته ها , عشق به چه قیمت ؟ , ,
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
ریل قطار
دو شنبه 27 شهريور 1391 ساعت 23:42 | بازدید : 880 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 

بر روی ریل زندگی گام بر میدارم

     از پس هر راه

     تیری درون قلب دارم

بوق قطار همچو سوت پایان است برایم

     من همین یک نفس را

     از دار دنیا

     با خود به همراه دارم

ایستگاه برایم دور است

     دور ..................

     دگر توان دویدن ندارم

ریل برای مسافرین قطار

     می رود بالا

     تا بی نهایت ............

     تا به آسمان ...........

     آه ....................

     دهقان فداکار

     کجایی؟

     این بار برای من بیا

من بروی ریل

     در ظلمت شب

     رهرو راه عشق خواهم بود

     با پیراهنی از پر کلاغ

     به سوی مرگ

     با غمی که زندگی ام را ربود

قطار برایم جایی ندارد

     ................................

     به زیرش می روم

     و به هر شکل شده

     از این زندگی خواهم رفت !!!

 

چ . ب : بهت گفتم دیدار به قیامت !

           الآن من قیامت شد و باز هم تو را نمی بینم !!!

 



:: موضوعات مرتبط: دست نوشته ها , ریل قطار , ,
|
امتیاز مطلب : 35
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
دلتنگی
دو شنبه 13 شهريور 1391 ساعت 19:26 | بازدید : 1048 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 

دلتنگی من اندازه ی تموم دنیاست

دلتنگ حضورتم

حتی بیشتر از صدات

دلتنگ اون نگات

دلتنگ خنده هات

دلتنگ اون دستای گرمت

برای گرفتن دستای تنهام

دلتنگ آغوشتم

برای تک تک لحظه هام

دلتنگتم گلم

دلتنگتم

بیا .........................

 



:: موضوعات مرتبط: دست نوشته ها , دلتنگی , ,
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
اشک و چشم
شنبه 9 تير 1391 ساعت 23:45 | بازدید : 846 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 

اشک بعد از مدت زیادی که در چشم جمع شده بود

عاشق شد !

دلبسته شد !

وابسته شد !

فکر می کرد ، دلش می خواست چشم هم این احساس به اون داشته باشه !

ازش پرسید : دوسم داری ؟

گفت : نه

پرسید : دلتنگم میشی ؟

گفت : نه

غم تمام وجودشو گرفت ، دلش شکست ، دیگه تاب واستادن نداشت !

بهش گفت : می خوام برم !

گفت : برو

اشک از چشم افتاد ، بعد از مدت کوتاهی از صحنه ی روزگار محو شد انگار که هیچوقت اشکی عاشق چشم نبود !

چشم هم با اشک های دیگه سرگرم شد بدون اینکه لحظه ای به اشک افتاده فکر کند !

 

 

چی بگم : عشق خیلی سخته خیلی سخت !

چ ب : هیچ کابوسی بدتر از این نیست = وقتی با هر نفست بودنشو می طلبی فکر کنی که اون فارغ از تو و یاد تو زندگی میکنه !

چ ب : لحظه ای دردناک تر از این نیست = وقتی میگه خداحافظ برای همیشه تو با تمام وجودت این حرفشو باور کنی !

 



:: موضوعات مرتبط: دست نوشته ها , اشک و چشم , ,
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
حسنی دانشجو شده
پنج شنبه 25 خرداد 1391 ساعت 20:12 | بازدید : 793 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 

توی ده شلمرود

حسنی تک و تنها بود

حسنی نگو بلا بگو

تنبل تنبلا بگو

شب امتحان

زیر لحاف

تو خواب ، خیال

درساشو هیچ نخونده بود

نه امتحان اولی ، نه دومی

نه درسای سه واحدی

هیچکدوم و بلد نبود

باباش میگفت :

حسنی میخوای 20 بگیری؟

نه نمی خوام نه نمیخوام

بازم می خوای دانش بری؟

نه نمی خوام نه نمیخوام

فردا سر امتحان

نشسته بود اون بالا

نه قلقلی نه فلفلی

نه مرغ زرد کاکلی

هیچ کس بهش نمی رسوند

گریه و زاری می کرد

نذر و نیازی می کرد

مشروط نشم من یک وقت

باباش می گفت :

حسنی میری درس بخونی؟

بله میرم بله میرم

با نمره خوب پاس کنی ؟

بله میرم بله میرم

من قول میدم

درسامو خوب بخونم

فقط بذار ترم بعد ...



:: موضوعات مرتبط: دست نوشته ها , حسنی دانشجو شده , ,
|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
دنیای من
پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391 ساعت 1:3 | بازدید : 772 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

دنیای من اتاق کوچکی است

که تمام اوقات در آن می مانم

و تنها تخت در گوشه ی آن

مرا شب ها به آغوش می کشاند

و بالشک کوچک بالینم

اشکهایم را با نوازش پاک می کند

دنیای من برای من است با من

در آن لحظه که سر تا سر دیوارهایش را

آیینه آویخته ام

و آن پر شده از من

برای بهبود درد های تنم

دست های عروسک کوچکم را می خواهم

و خراب شدن وسایل اتاقم را بهانه ای برای گریستن می دانم

من از شب های سرد زمستان به زیر هزار پتو پناه می برم

و از گرمای تابستان تک پنجره ی کوچک آن را می گشایم

شادی و غم دل را

با تک ساز امید در میان گذارم

برای تسکین غم الهه  ی ناز می نوازم

زمانی که همچون شهر آشوب می نمایم

دنیای من خلاصه در سجاده عشق است

و بهترین یادگار کعبه ی دل

قرآن کوچک ختم شده با پاکی روح

دنیای من برای من است با من

و آن پر شده از من ..............

 

 

چ . ب : من آدمک کوچک آهنی بسته به حرف اینو اون و در دست همه مخصوصا خدا !

چ . ب : خسته ام از این زندان به ظاهر بزرگ !

چ . ب : دلتنگ خودم ! خسته شدم از رقصیدن به هر ساز غمگینی !

چ . ب : خسته ام از تظاهر ، وانمود ... عروسک خیمه شب بازی اینو اون !

چ . ب : من از آدم بزرگ کوچیک بودن ، از نی نی کوچولوی بزرگ شده خسته ام !

چ . ب : من از این همه فکر و خیال بی عمل ترسونم ! از دل خوش شدن به سراب زندگی دلگیر !

چ . ب : منم نمیخوام سخت بگیرم ، این زندگی منو خیلی سخت گرفته ! انگار که آسمون من همه جا سیاه شده !

چی بگم : وااااااااااااااااااااااای خدا جونم به دادم برس ! آخه  من به تنگ اومدم دیگه !!!



:: موضوعات مرتبط: دست نوشته ها , دنیای من , ,
|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
حبس ابد
چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391 ساعت 22:33 | بازدید : 941 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

 

در انتهای شاهراه زندگی

آنچنان دور

گرچه نزدیک

نور سیاهی میزند بر دو چشم ترم

من به سیاهی نیز امید دارم

در این سلول کوچک

که آن را دنیا خطاب کرده اند

سلول به ظاهر انفرادی نیست

پس چرا باز من تنها مانده ام؟!

نه صدایی

نه هوایی

نه یاری ، نه دیاری

نه دلی برای لرزیدن

نه سری برای درد گرفتن در بستر عشق

و چه دلخوش به این زندگی عادت کردم

آری ........

من به کدامین گناه ناکرده ای

محکوم به حبس ابدم؟!



:: موضوعات مرتبط: دست نوشته ها , حبس ابد , ,
|
امتیاز مطلب : 62
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
آن روی سکه
دو شنبه 3 ارديبهشت 1391 ساعت 23:31 | بازدید : 830 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

صبح که حاجی از خواب پاشد رو تختش بود اما تو اتاقش نه.

تو یک باغ بزرگ و سرسبز کنار یک رود زلال زیر سایه ی یک درخت سیب خوابیده بود!

هوای باغ بهاری بود و بوی مطبوعی به مشامش می رسید،صدای پرنده ها آرامش بخش روحش شده بود!

از روی تخت بلند شد و شروع کرد به قدم زدن در باغ ......

- ای کاش چیزی برای خوردن پیدا میشد!

سرشو که برگردوند روی زمین چند تا نون تازه ، چای ،خرما ،انگور ........... توجهشو جلب کرد!

از تعجب شاخ دراورده بود فکر می کرد خواب می بینه!

- سلام بر بنده ی صالح خدا

یک مرد با چهره ای نورانی و ردایی سفید در مقابلش ظاهر شده بود

- سلام ، اینجا کجاست دیگه ؟ شما کی هستید ؟ من اینجا چیکار میکنم ؟

باید برم هزار تا کار دارم ، جلسه ی خیرین ، امور خیریه ، کمیته امداد ........ کلی آدم الان منتظر من موندن!

- خیالتان راحت باشد ! دیگر شما از همه ی کارها و مشغله هایتان رها شده اید

- یعنی چی ؟ مگه میشه ؟ آخه اینجا کجاست ؟

- بهشت جایگاه بندگان خوب و نیکوکار خداست

- یعنی من مردم ؟ اینجا بهشت ؟ من اومدم بهشت ؟

- بله شما وارد بهشت شده اید و تا قیامت در اینجا به راحتی زندگی خواهید کرد!

حاجی با صدای بلند خندید و خندید و خندید ..............

- به راستی که انسان های پاکدامن از مردن نمی هراسند و از دیدار پروردگارشان خوشنود میشوند

- آدم نیکوکار ؟ خوب ؟ پاکدامن ؟

هم تو دنیا خوشی کردم هم میتونم تو آخرت خوش باشم ، اون همه پول دزدیدم ، رشوه گرفتم ، دروغ گفتم ............

همه ی مردم فکر میکردن من چه آدم خوبی هستم چقدر حاجی حاجی میکردن بیچاره ها!

چه فرشته ای هستی که از هیچ کدوم اینا خبر نداری؟! میدونستم خدا مهربونتر از این حرفاست!ممنونم خدا جون!!!

 مرد صالح چهره اش برافروخته شده بود و از تعجب خشکش زده بود .......

- چی شده ؟ برو به کارات برس دیگه من اینجا حالم خوبه!

لباس سفیدی که به تن کرده بود و دراورد و بعد از چند دقیقه 20 نفر آدم از پشت درختها بیرون آمدند ، چند فیلمبردار با دوربین هاشون .............

- اینا کی هستن ؟ چه خبر شده ؟ شوخیتون گرفته ؟

 

- حاج آقا شما در برابر دوربین مخفی قرار دارید!!!

 



:: موضوعات مرتبط: دست نوشته ها , آن روی سکه , ,
|
امتیاز مطلب : 54
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
عشق ابدی
جمعه 18 فروردين 1391 ساعت 1:45 | بازدید : 910 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

با خودم گفتم فراموشت کنم

اما نشد!!!

عشق را من از دلم بیرون کنم

اما نشد!!!

گفتم از دل بگویم پیش هرکس من ز شوق

لیک جز درد و ناله باز هم چیزی نشد!!!

خواستم با آه گفتن جان ستانم بهر تو

در ورای خویشتن جز غم نشد از دست تو

خواستم تا کس بیاید بر سرم زاری کند

هیچکس بر من ز بیداری ولی پیدا نشد!!!

من به آواز قناری گوش کردم بارها

باز آواز قناری هم صدای تو نشد!!!

من فقط خواهم تو را

تا زنده باشد زندگی

نام قشنگ تو شود زمزمه ی همیشگی

من تو را خواهم عزیز دل به پیش من بیا

من شدم خسرو

شدم فرهاد و

شیرینم تو شد



:: موضوعات مرتبط: دست نوشته ها , عشق ابدی , ,
|
امتیاز مطلب : 60
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
عیدی استاد
جمعه 11 فروردين 1387 ساعت 17:40 | بازدید : 1096 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

هیچ وقت خودتو کوچیک و کم ندون تا بهت کم عرضه بشه!!!



:: موضوعات مرتبط: دست نوشته ها , مناسبت , ,
|
امتیاز مطلب : 157
|
تعداد امتیازدهندگان : 41
|
مجموع امتیاز : 41
سوء تفاهم
چهار شنبه 9 فروردين 1391 ساعت 19:27 | بازدید : 1150 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

از سرویس دانشگاه پیاده شد.

همین که خواست به اون طرف خیابون بره 1 ماشین مدل بالا از جلوش رد شد.

بیشتر از ماشین راننده نظرشو جلب کرد!

طبق معمول از دوستاش خداحافظی کرد و به خونه برگشت.

اون ماشین با اون راننده حسابی فکرشو به خودش مشغول کرده بود!

از فردا بعد از دانشگاه همون پسر رو با همون ماشین اونطرف خیابون میدید!!!

روز به روز بیشتر بهش علاقه مند میشد!!!

کنجکاو شده بود تا بدونه برای چی و برای چه کسی هر روز منتظر میمونه؟؟؟

بعد از یک هفته وقتی منتظر تاکسی بود آقا جلوش پارک کرد و ازش خواست تا سوار بشه!

یک هفته به همین منوال گذشت تا اینکه از ماشین پیاده شد و بهش گفت تا دعوتش رو به صرف یک قهوه قبول کنه؟!

بالاخره جواب بله رو شنید!!!!

تو کافی شاپ نشسته بودن و آقاپسر از هر دری میگفت؛ از خودش،شغلش..........

بعد از یکی دو ساعتی با غرور تمام پیشنهادش و رد کرد و گفت:من اهل دوستی با هیچ پسری نیستم!

پسر هم با خونسردی تمام جواب داد:حالا کی گفت که میخواد با شما دوست شه؟؟؟

انگار که 1 پارچ آب سرد رو سرش ریخته باشن از جا پرید و با غرولند گفت:پس چرا این همه مدت سر راه من اومدی و رفتی؟آبروی منو جلوی تمام دوستام بردی؟؟؟

 و با عصبانیت به سمت در رفت که صدایی اونو سر جاش میخکوب کرد ............

 

 

 

با من ازدواج میکنید؟؟؟



:: موضوعات مرتبط: دست نوشته ها , سوء تفاهم , ,
|
امتیاز مطلب : 158
|
تعداد امتیازدهندگان : 38
|
مجموع امتیاز : 38
چی بگم دیگه؟؟؟
شنبه 5 فروردين 1386 ساعت 1:41 | بازدید : 901 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

سلام به همه ی دوستان خوبم

 

اول از همه سال جدید و به همه تبریک میگم و امیدوارم سال خوبی ، پیش رو داشته باشید!!!

از خدای بزرگ میخوام که بیش از پیش همراهیمون کنه و یک لحظه مارو به حال خودمون وا نگذاره!!!

 

دوم اینکه از تبریک دوستان سپاسگذارم مخصوصا تبریک اعضاء وبلاگ ، من همیشه به یادتون هستم!!!

و براتون آرزوی موفقیت دارم!!!

 

سوم ؛ ممنونم که به وبلاگم سر میزنید!!!

و معذرت میخوام اگر باب میلتون واقع نمیشه!!!

 

چهارم ؛ هدف من از ایجاد وبلاگ بالا بردن سطح عمومی اطلاعات خودم و همچنین دوستان بود!!!

بیشتر دوست دارم مطالب جدید و سودمند یاد بگیرم و به شما هم ابلاغ کنم!!!

 

همچنین بالا بردن سطح بیان و نوشتار ، اما دوست ندارم با نوشتن بعضی پست ها حوصله ی شما رو سر ببرم!!!

 

باز هم از همگی ممنونم و خوش حال میشم منو از فرمایشاتتون بی دریغ نگذارید!!!دلم میخواد نظرتونو در مورد وبلاگ و پست هایی که میذارم بدونم!!!

 

باتشکر (دوست شما مهسا)

 

 



:: موضوعات مرتبط: دست نوشته ها , چی بگم دیگه؟؟؟ , ,
|
امتیاز مطلب : 180
|
تعداد امتیازدهندگان : 42
|
مجموع امتیاز : 42
دنیای وارونه
جمعه 5 اسفند 1390 ساعت 1:13 | بازدید : 933 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

قاعده:اصل بر بی گناهی همه ی انسانها ست مگر خلافش ثابت شود!!!

 

وقتی در ماه رمضان برای گرفتن طلبت به هر دری میزنی اما

مشترک موردن نظر در دسترس نمیباشد

شماره اشتباه است

مشترک مورد نظر دستگاه تلفن همراه خود را خاموش کرده است

طرف با غرور و افتخار دم از روزه داری میزند

در آخر هم چه آنکه 4000تومن بدهکار است چه آنکه 700000تومن،همه از دادن حقت امتنا میکنند...

 

وقتی اکثر مردم تابع باد شدند!!!

هر طرف که به نفعشان باشد میروند!!!

حرف زبان و دلشان سخت با هم همراه میشود!!!

آنوقت است که آرزو میکنی:ای کاش میشد با چشمانت حرفهایشان را میشنیدی!!!

 

ادامه دارد..........

 



:: موضوعات مرتبط: دست نوشته ها , دنیای وارونه , ,
|
امتیاز مطلب : 40
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
:: ادامه مطلب ...
ولنتاین
سه شنبه 25 بهمن 1390 ساعت 23:3 | بازدید : 1137 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

بازم یک ولنتاین دیگه گذشت و هیچ خبری نشد که نشد!!!

نه کادویی نه چیزی،دست میکنم تو دیزی

دیزی که گوشت نداره،تا اونا رو در بیاره

هیچ کسی هم ندارم،سرش کلاه بذارم

همه چند وقت جلوتر به فکر این روزن که چی کادو بگیرن!چی کادو بدن!!!

البته ناگفته نماند من فقط دوست دارم برام کادو بیارن!!!

داوطلباش بیان جلو؟؟؟!!!

چیه؟؟؟

خب همینه که هست!!!

دختره میره سر قرار بعد دیگه خونه نمیره!کادو رو باز نکرده،یک راست میره پیش دختر خاله ی،دوست،دختر عمه ی،دوست پسر،دوست،دوستش!!!تا کادوشو پیش اون امانت بذاره!!!مبادا یک وقت مامانش ببینه!!!

آخه این چه کاریه دیگه!!!

پسره کادو رو که از دختره میگیره میبره مغازه ی دوستش میفروشه!!!گل و شکلاتشم برای اون یکی دوست دخترش میبره!!!

عجب رسمیه ه ه           رسم زمونه ه ه

قصه ی اینا آ آ                چقدر عجیبه ه ه

خیلی ها هم که دیروز تولدشون بوده!!!امروز میرن کادوی ولنتاین و میگیرن!!!اما از بدشانسی کادویی رو که خریده بودن جا میذارن!!!فردا به احتمال 99% در دسترس نمی باشند!!!بعد از چند روز با 1 اس میگن:من نمیتونم با تو باشم!!!که این آخری دیگه ته معرفت!!!

مارو بگو باکی میخوایم بریم سیزده بدر!!!

یک وقت فکر نکنید حسودیم میشه؟؟؟!!!نه ه ه ه ه ه!!!من به آینده امیدوارم!!!

پایان شب سیه سپید است!!!

از همه ی اینا گذشته همه که مثل اونا نیستن!!!اما من میگم:

عشقی خوبه که هم خدا رو هم بنده های خدارو (مادر و پدر) راضی نگه داره!!!

من از همین عشقا میخواااااااااااااااااااااااااااام!!!

 



:: موضوعات مرتبط: دست نوشته ها , ولنتاین , ,
|
امتیاز مطلب : 38
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
قرار عاشقی
سه شنبه 25 بهمن 1390 ساعت 22:52 | بازدید : 928 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

چه روزایی با تو داشتم

    تو بهشت قدم میذاشتم

    همش حرف تو همین بود

    که میخوام پیش تو باشم

اما زود گذشت گذشته

    قدمای من چه سست شد

    اون بهشت که با تو داشتم

    همش از پایه خراب شد

من میخواستم که بمونم

    تو می خواستی که بری زود

    آخه دنیا رسمی داره

    نمیشه که زد زیر اون

خاطرت اگر عزیزه

    واسه اینه که میخوامت

    خاطرم واست عزیز نیست

    کاش میشد بیام تو خوابت

اون همه قول و قراری

    که گذاشتیم هر دو باهم

    چرا یاد تو نمونده

    منو زود بردی ز یادت

نمیدونم چی بگم بت

    حرف عقل یا حرف این دل

    از خدا می خوام که باشی

    تو دقایق یه عاشق!!!



:: موضوعات مرتبط: دست نوشته ها , قرار عاشقی , شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 31
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
شاهزاده ی رویاها
سه شنبه 18 بهمن 1390 ساعت 18:19 | بازدید : 993 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

یک روز روی نیمکت پارک نشسته بود که....

-ببخشید دخترم میشه چند لحظه وقتتو بگیرم؟!

-خواهش میکنم!بفرمایید؟!

-عزیزم قصد ازدواج نداری؟!

-نخیر!!!!

-آخه چرا؟!دختر ی به خشگلی و خانومی شما چرا نمیخواد ازدواج کنه؟!

اونم مثل همه ی دخترای دم بخت شروع کرد به دادن جوابای کلیشه ای.....

-میخوام ادامه تحصیل بدم!!!

شوهر میخوام چیکار!!!

خونه ی بابام دارم پادشاهی میکنم!!!

فعلا بچه ام،سنی ندارم که............

بعد از کلی حرف زدن و کلی اصرار مجبور شد سفره ی دلشو باز کنه........

-آخه اون که من میخوام پیدا نمیشه!!!

-مگه تو چه جور پسری میخوای؟؟؟

-من                 من

-راحت باش عزیزم!!!حرفتو بزن؟!

-پسری که من میخوام باید......

خوشتیپ و خوشگل باشه!!!

با دین و ایمان باشه!!!

خانواده دار و ثروتمند باشه!!!

تحصیل کرده و مودب باشه...............!!!

1 ساعتی طول کشید تا اوصاف مرد رویاهاشو گفت.........

- خب برو سر اصل مطلب!!! 1 دفعه میگفتی همون شاهزاده ی معروف سوار بر اسب سفید که همه ی دخترا آرزوشو دارن و میخوای دیگه!!!؟؟؟

-نه خب!!!

حالا اگر اسبش 1 رنگ دیگه هم باشه اشکال نداره!!!قبول میکنم!!!



:: موضوعات مرتبط: دست نوشته ها , شاهزاده ی رویاها , ,
|
امتیاز مطلب : 45
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
فال
شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 12:29 | بازدید : 1031 | نوشته ‌شده به دست مهسا | ( نظرات )

سکوت تلخ این خانه

دلم سوخت به یکباره

هوای دل نفس گیر است

چه خواهم من ز می خانه

ورق های درون دست

به یاد عشق خواهم بست

امید دارم که بازم من

شوم شاه درون قلب

خوشا برگ تک بازی

درآن دم که به دست آید

خدای آسمان ها را

گواه خواهم برای فال

که گوید از دلم با او

که گوید از دلش با من

من آن عاشق کش دیروز

خود این عاشق امروزم

که معشوق خودم را در

میان فال میجویم!!!!



:: موضوعات مرتبط: دست نوشته ها , فال , شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 61
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد