پشت خرمن های گندم
لای بازوهای بید
آفتاب گرم کم کم رو نهفت
بر سر گیسوی گندم زارها
بر فراز سینه ی پر بار دشت
بوسه ی بدرود تابستان شکفت
از تو بود ای چشمه ی جوشان تابستان گرم
گر به هر سو خوشه ها جوشید و خرمن ها رسید
از تو بود از گرمی آغوش تو
هر گلی خندید و هر برگی دمید
این همه شهد و شکر از سینه ی پر شور توست
در دل ذرات هستی نور توست
مستی ما از طلائی خوشه ی انگور توست
راستی را بوسه ی تو بوسه ی بدرود بود؟
بسته شد آغوش تابستان؟
خدایا
زود بود!
(فریدون مشیری)
:: موضوعات مرتبط:
شعر ,
بدرود ,
,
|
امتیاز مطلب : 37
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13